عید قربان
سلام خوشگل مامان
عیدت مبارک عزیزکم
امسال به برکت وجود تو تونستیم ما هم گوسفند قربونی کنیم
دو سه روز مونده به عید بابا رفت و یه گوسفند گرفت
تو هم با دیدن گوسفند کلی ذوق کردی و با تعجب نگاش میکردی
روز عید اول رفتیم خونه پدرجون و
بعد از اونجا رفتیم خونه مامان بزرگ بابایی
اول یکم بداخلاقی کردی
ولی بعد از اینکه یه چرت کوچولو زدی مثه همیشه
یه فرشته ی مهربون و خوش اخلاق شدی
وقتی بابایی و عمو میلاد مشغول درست کردن کباب بودن
همش به سمت آتیش اشاره میکردی
و میگفتی اووووووووووووف
گوسفند عزیز!! قبل از قربونی شدن
ترمه عزیزم در حال گفتن اوووووووووووف
اینجا هم بدجور تو فکر بودی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی