دوران شیرین بارداری
هفتم آذر ماه پارسال (1390) بود که baby check نوار تست حاملگی مثبت شد و من و بابایی خیلی خوشحال شدیم فردای اون روز با بابا ایمان رفتیم آزمایشگاه که سطح BHCG رو چک کنیم بالای 200 بود (به نظرم 1000 بود) و این یعنی یک هدیه ناز از طرف خدا برامون توراهه.
اول بهمن ماه که با باباپیش پزشکم برای چکاپ رفتم یه سونو انجام داد که توی مانیتور می دیدیم که خیلی بازیگوشی می کردی و دائم تو شکم مامان می چرخیدی سر و بدنت مشخص بوئ و قلب کوچیکت اندازه یه دونه عدس بود و ضربان قلبت دیده می شد اون لحظه بهترین لحظه برامون بهترین بود می ت ونم بگم قشنگ ترین چیزی که تو زندگیم دیده بودم تو بودی. اون صحنه های بازی و شیطنت هات هیچ وقت از ذهنم پاک نمیشه خانم دکتر می گفت انگار داره فوتبال بازی می کنه . دو روز بعد مجددا رفتیم سونوگرافی و برای اولین بار صدای قلبتو شنیدم بابایی از ذوق اشک تو چشماش جمع شده بود دکتر اعضای بدنتو بهمون نشون داد(دست قلب گردن فک بالا و پایین)
هفتم اسفند ماه بود که نزدیکی های ظهر برای اولین بار حرکتت را حس کردم واقعا حس قشنگی بود یه ضربه کوچولو و پشت سرش مجددا یه ضربه دیگه انگار یه پروانه کوچولو تو شکمم در حال پرواز بود