عید قربان
صبح روز عید برای عید دیدنی رفتیم خونه مادر جان و بعد از اونجا سه تایی خونه پدرجون رفتیم اون روز برای اولین بار تو عمرم کیک خامه ای درست کرده بودم یکی برای خونه مادرجان و یکی برا خونه پدر جون . خدا رو شکر کیک ها خوب از آب در اومدن بعد از عید دیدنی با پدر جون و مامان جونی وخاله لادن رفتیم خونه مادربزرگ همه فامیل بابایی اونجا بودن دایی خاله ها عمو میلاد و بردیا جون . تو خونه مادربزرگ 5 تا گوسفند قربونی کرده بودند آتیش و کباب دنده ای به راه بود دخترم بیشتر مدتی که اونجا بودیم و بودی و فقط یه نیم ساعتی بیدار بودی و تو اون نیم ساعت از تو جمع بودن لذت بردی و با دیدن بازی...