ترمهترمه، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

ترمه دخملی آسمانی

به جمعیت سوپ خور های دنیا اضافه شد!

دختر گلم مامان لاله امروز رفت و برات ماهیچه گوسفند خرید و اولین سوپ عمرتو پخت که ظاهرا خیلی هم دوست داشتی ولی من متاسفانه اون موقع چون اداره بودم نتونستم شاهد این صحنه قشنگ باشم... به امید روزی که با هم بریم بیف استروگانف و رست بیف و کله پاچه و ...بخوریم !!!!!!!!! ...
14 بهمن 1391

اولین سفر و زیارت امام رضا (ع)

دختر گلم همیشه با مامان لاله دوست داشتیم در اولین سفر زندگیت به پابوس امام رضا (ع) بری که خوشبختانه این امر میسر شد و دیروز ( پنج شنبه ) هم با هم رفتیم حرم ...در این ایام سال مشهد خلوت تره و تو و مامانی موفق شدین در صحن طبقه زیرین حرم به راحتی زیارت بکنین و حتی دخترم تونستی ضریح مقدس امام رضا (ع ) را با دستهای کوچیکت بگیری ... زیارت قبول بابا جان ...
6 بهمن 1391

چرخش 170 درجه ای !

دختر نازم چند روزی هست که تا 170 درجه بدنتو میچرخونی اما هنوز نمیتونی غلط بزنی و من و مامان مشتاقیم اولین غلط زدن بدون کمکتو ببینیم هر روز مامان یکطرف بدنت در حالی که به پشت خوابیدی یکی از عروسکهای مورد علاقتو میذاره و تو برای گرفتن اون تمام تلاشتو میکنی تا غلط بزنی اما دم آخری نمیتونی و باز به پشت میفتی... امیدوارم ظرف همین روزها ببینمت که بدون کمک غلط زدی ... باور کن هیچوقت مثل حالا به زاویه 180 درجه علاقه نداشتم!!!!!!!!!!! ...
29 دی 1391

ساعت خواب !!!

دختر نازم مجبور نیستی با من و مامانی تا ساعت 2 شب بیدار باشی باور کن اگه زود بخوابی به هیچ جای دنیا بر نمیخوره تا حالا دو سه بار شده که از بس به زور خودتو بیدار نگه داشتی  و شیطونی کردی که یهو گردنت افتاده پایین و من ترسیدم و وقتی نگاهت کردم دیدم خوابت برده !!!   کاش فقط همین بود گاهی اوقات هم که بد خواب میشی اونقدر گریه میکنی که همه رو کلافه میکنی چند وقت پیش آقای همسایه میگفت چرا این دخمل شما اینقدر گریه میکنه اینم بلایی هست که سر همسایه ها بعضی شبا در میاری   ...
23 دی 1391

گریه

دختر ت نازم تا همین یک ماه پیش وقتی میخواستی گریه بکنی چنان با مزه صورتت در هم میرفت و من عاشق اون حالت صورت بودم که اوقاتی که من پیشت بودم و مامانی نبود اگه میخواستی گریه بکنی مانعت نمی شدم !!!!!!!!!!!!!!! ...
10 دی 1391

اولین پست بابا ایمان

ترمه گلم چند روزی هست که با مامانی تصمیم گرفتیم که وبلاگ تو را  به صورت دو نفری و جداگانه به روز رسانی کنیم چرا که بعضی مواقع آنقدر سر مامانی شلوغ میشه که بر خلاف میلش نمیتونه وبلاگ تو را به موقع آپدیت نماید . واسه همینم تو اولین پست شعری را که برات گفتم می نویسم :  ترمه جان ای نور هر دو دیده ام لطف حق را در وجودت دیده ام  چون که نور ایزدی بر ما فتاد منت حفظ تو را بر ما نهاد مادرت سرگشته و حیران توست جان بابا عمر من بر پای توست آن لب لعلت چو خندان می شود از بر هر غصه درمان می شود ای نماد و مظهر عشق و امید تا قیامت بخت تو باشد سپید از خدا خواهم برایت تا ازل زندگی در کام تو همچون ...
2 دی 1391