تشکر از عزیزای دلم
ایمان جون صبح وقتی به وبلاگ ترمه جون سرزدم و دیدم که پست جدید گذاشتی واقعا" سوپرایز شدم خیلی خوشحالم کردی از تو و ترمه جون که حاصل عشقمونه یه دنیا تشکر میکنم ...
مامان گلم تولدت مبارک
مامان لاله گلم دل تو دل من و بابایی نبود تا در اولین ساعات روز تولدت بهت تبریک بگیم انشالا سایه شما 100 سال روی سر من باشه ! (ترمه جونی) لاله عزیزم امروز از همین دقایق ابتدایی صبح حال و هوای دیگه ای دارم چون روز تولد تو روز تولد محبت و مهربانی و عشق برای من و دخترمون هست انشالا سالهای سال سرزنده و دلخوش و سالم باشی ...
غ مثه غلطیدن
عزیز دل مامان بعد از اینکه توی هفته اول هفت ماهگی تونستی بدون کمک بشینی از آخرای هفته دوم هفت ماهگی یعنی شب پنجشنبه(91/11/19) بعد از کلی تلاش برای برداشتن عروسکت بالاخره تونستی غلط بزنی و منم از تمام مراحل غلطیدنت عکس گرفتم : خسته نباشی عزیزم در ضمن اون لباس خوشگل تنت رو وقتی تو شکمم بودی خودم برات دوختم ...
دویست روزگی
200 روزگیت مبارک دختر نازم امروز دویستمین روز تولد تو و نورانی شدن زندگی من و مامانی هست به همین خاطر امروز زمانی که با عمه الهام برای درختکاری به اطراف شهر رفته بودیم برات یک درخت زیتون کاشتیم تا وقتی دویست ساله شدی !! با بچه ها و نوه هات بیایی و زیر سایه اش بشینی و یادی از من و مامانی هم بکنی. البته قراره عکسهای امروزو مامان لاله سر فرصت حجمشونو کم بکنه و تو وبلاگ بذاره. ...
کپل پا!!!
قربون اون پاهای کوچیک و کپلی بشم ممممممممممممممن ...
دوره قرآن
بهار زندگیم سلام امیدوارم وقتی داری این پستو می خونی حالت خوب و دلت خوش باشه عزیزم امروز خونه مامان جون دوره قرآن بود (ختم جزء نوزدهم ) صبح وقتی بابایی داشت میرفت اداره من و تو رو برد خونه پدر جون ساعت 9 خانوم مجلسی ها آمدن تو هم مثه همه ی صبح ها که با خنده از خواب پا میشی با خوشرویی به خانوم ها خوش آمد گویی گفتی و توی بغل مامان جون به تلاوت قرآن گوش میدادی و اصلا" گریه ویا نق نق نکردی قربوووووووووووووونت بشم که اینقدر خانومی عزییییییییییییییزم بعد از ختم قرآن هم که حسابی خسته شده بودی خوابت برد ...
نویسنده :
مامان لاله
22:54
سنبل در اومد از حموم
به جمعیت سوپ خور های دنیا اضافه شد!
دختر گلم مامان لاله امروز رفت و برات ماهیچه گوسفند خرید و اولین سوپ عمرتو پخت که ظاهرا خیلی هم دوست داشتی ولی من متاسفانه اون موقع چون اداره بودم نتونستم شاهد این صحنه قشنگ باشم... به امید روزی که با هم بریم بیف استروگانف و رست بیف و کله پاچه و ...بخوریم !!!!!!!!! ...
واکسن 6 ماهگی
عزیزکم تولد 6 ماهگیت مبارکت باشه البته ببخشید گلم با چند روز تاخیر بدلیل سفرمون دیروز صبح رفتیم درمانگاه و واکسن هاتو زدی اول یه قطره خوراکی تلخ وبعد هم دو تا آمپول تو دو تا پا الهی من قربونت بشم مامانی که خیلی صبوری و فقط همون لحظه اول یه کم گریه کردی و بعد آروم شدی . قد و وزن هم شدی : قد : 63cm وزن : 8100g دور سر : 43cm خدارو شکر اصلا" تب نکردی و پا درد هم نشدی ...
نویسنده :
مامان لاله
12:52