لااااااااااااااااااااااااک!؟!؟!؟!؟!
دختر گل و نازینم الهی که قربوووووووووونت بشم من ,چند روز قبل ظهر مثه همیشه نهار تو رو
بهت دادم خوردی و بعد من و بابایی مشغول غذا خوردن شدیم تو هم داشتی با یکی
از لاک های من بازی میکردی چون شیشه های لاک ضخیم هستن
من و بابا با خیال راحت داشتیم نهارمون و میخوردیم که یهو متوجه
شدیم بوی لاک بلند شد سریع با بابایی پریدیم بالای سرت و دیدیم که
شیشه لاک رو زده بودی به سرامیک ها و شکسته بودیو تمام دست
و صورت و بینی و یه کم از پاهاتو لاکی کردیکاملا" شوک شده بودم
و داشتم از استرس میمردم ولی بابا با دیدن قیافت کلی خندید
چون لاک بیرنگ اکلیلی بود تمام صورتت برق میزد
و نمیفهمیدم چکار کنم سریع با پدهای لاک پاک کن صورتتو
پاک کردمخیلی نگراناین بودم که یه وقت لاک نخورده باشی
بابایی سریع دست و صورتت رو شست , انگشت دستت با شیشه زخم شده بود .
بعد از خوردن شیر لالا کردی و حالت خوب بود ولی تمام بعدازظهر رو بی اشتها بودی
و هیچی نخوردی
شب ساعتهای حدودا" 10 شب بود که شروع کردی به بالا آوردن و تا ساعت 1
صبح چندین نوبت بالاآوردی .
موقع استفراغ چون شدید بود و از تو بینیتم بیرون میامد حالت خفگی بهت دست می داد
خیلی ترسیده بودی (الهی من فدات بشم عشقم )
خدارو شکر خونه مادرجان بودیم و عمه الهه سریع شما رو معاینه
کرد و گفت مال لاک ها هست باعث حساس شدن معده و استفراغ شدن
فعلا" چیزی بهش ندین تا کاملا" معده خالی بشه .
چون خیلی بی تابی میکردی و دلت شیر میخواست و نمیشد بهت بدم
شربت دیفن هیدرامین دادم خوردی و راحت خوابیدی
ساعت 2:30 بیدار شدی و یکم شیر خوردی
خدارو شکر دیگه بالانیاوردی
خیلی شب بدی بود عشششششششششششششقم
من و بابایی خیلی ناراحت بودیم
بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس