4ماهگیت مبارک
دخملم روزها خیلی سریع از پی هم می گذرند و تو روز به روز بزرگتر میشی . 4 ماه از تولدت
میگذره وتو با حضورت گرمی و عشق زندگی من و بابایی رو بیشتر کردی .
تولد 4 ماهگیت مصادف با همایش شیرخوارگان حسینی شد همیشه دوست داشتم اگه یه روزی
خدا بهم بچه ای بده حتما"به این همایش ببرمش که خدا رو شکر امسال به لطف حضور تو
این اتفاق افتاد .
تو این 4 ماه کلی بزرگ شدی و کارای جدید یاد گرفتی :
با صدای بلند می خندی
برای گرفتن اسباب بازی هات دستتو دراز می کنی ولی نمی تونی چیزی رو بگیری
شدیدا" تلاش می کنی غلت بزنی ولی نمی تونی و فقط به یه پهلو می چرخی
چون آرواره هات می خوارن لب پایینی تو مک میزنی خیلی قیافت با مزه میشه اگه عکس
بگیرم حتما"میذارم
وقتی جلوی آینه می برمت کلی می خندی و ذوق می کنی و دست و پا میزنی از اینکه یه نینی
دیگه میبینی
وقتی عمه الهه تو رو رو میز آرایشش میذاره با اون پاهای کوچولوت همه لوازم آرایشیشو میزنی
و میندازی
گهگاهی به شکم می خوابونمت خیلی این حالت رو دوست داری .