دندون چهارم و پنجم
سلام به عشق مامی ترمــــــــــــه جـــــــــــون خودم بالاخره بعد از کلی تنبلی امروز اومدم تا با چند تا خبر آپ کنم از دندونات شروع میکنم تقریبا" دو هفته قبل (دوم تیرماه) صبح با هم رفته بودیم خونه پدرجون نزدیکیهای ظهر بود که شروع کردی به نق نق و بیقراری منم فکر کردم خوابت میاد گذاشتمت روی پام تا بخوابونمت من برات لالایی میخوندم و تکونت میدادم تا بخوابی تو هم در حالی که به پهلو خوابیده بودی با خودت غرغر میکردی همون لحظه پدرجون از زاه رسیدن و تو سرتو برگردوندی که به پدرجون نگاه کنی دیدم لب پایینت پر از خون شده خیلی ترسیدم و شوک شدم سریع بغلت کردم و با...