دندون چهارم و پنجم
سلام به عشق مامی ترمــــــــــــه جـــــــــــون خودم
بالاخره بعد از کلی تنبلی امروز اومدم تا با چند تا خبر آپ کنم
از دندونات شروع میکنم
تقریبا" دو هفته قبل (دوم تیرماه) صبح با هم رفته بودیم خونه پدرجون
نزدیکیهای ظهر بود که شروع کردی به نق نق و بیقراری منم فکر کردم
خوابت میاد گذاشتمت روی پام تا بخوابونمت
من برات لالایی میخوندم و تکونت میدادم تا بخوابی
تو هم در حالی که به پهلو خوابیده بودی با خودت غرغر میکردی
همون لحظه پدرجون از زاه رسیدن و تو سرتو برگردوندی که به پدرجون
نگاه کنی دیدم لب پایینت پر از خون شده
خیلی ترسیدم و شوک شدم سریع بغلت کردم و با دستمال دهنتو
پاک کردم و چک کردم ببینم خونریزی از کجاست دیدم لثه ی فک بالا با
تیزی دندونای فک پایین زخم شده فقط نگران این بودم که
جای زخم آفت نزنه
خلاصــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
شب موقعی که خوابیدی یواش با بابایی اومدیم و لب نازتو زدم بالا که
جای زخم و نشون بابا بدم دیدم که جاش سفید شده
فکر کردم آفت زده بخاطر همین تا صبح چند نوبت با آب نمک رقیق
و شربت دیفن جای زخم رو شستشو دادم
ولی صبح روز بعد یعنی روز عید نیمه شعبان
که از خواب بیدار شدم دیدم که کاملا" در اشتباه بودم
و اون سفیدی چیزی به جز دندون نبوده اونم نه یکی بلکه دوتا
الهی فدات بشم عسلم که دندونات دو تا دوتا با هم در میان
(دندون دوم و سوم هم با هم دراومدن)
الان توی دهنت پنج تا مروارید داری عزیزم
سه تا پایین و دو تا هم بالا
عزیزکم روز عید همزمان با یازدهمین ماه تولدت بود
مبارکت باشه (با چندین روز تاخیر)
بعد از ظهر همون روز خونه ی مادربزرگ بابایی مولودی بود که رفتیم و کلی بهت خوش گذشت
روز بعدش هم من و تو به همراه مامان جونی و پدر جون رفتیم مشهد
یه سفر 9 روزه
قبل از سفر خیلی دو دل بودم که برم یا نه چون بابایی با ما نمیومد
نگران بودم که اونجا بهانه گیری کنی و اذیت بشی
ولی اصلا" اینطور نبود و تمام اون 9 روز جز خانومی چیزی از شما ندیدیم
یه خبر خوب هم دارم
از همه ی مامان ها و دوست های عزیزی که برای
سلامتیه مهلا جون دختر دوستم دعا کردن ممنونم
بعد از اینکه چند تا دکتر توی یزد و مشهد و تهران گفته بودن بیماری
مهلا جون یه بیماری مادرزادی و بدون درمان هست
دو سه شب قبل از نیمه شعبان دوستم به همراه مهلا جون
به جمکران میرن و حضرت مهدی (عج)
مهلای عزیز رو شفا میده
خدا یا شکــــــــــــــــــــــــــرت